پنجم شهریور هشتاد و چهار

امروز ماه دلم گرفته

امروز ابر دلم بارونیه

دیگه حرفم نمی زنم

دیگه شکایت هم نمی کنم

چشمام می بندم

که اشکم جاری نشه

و

به قلبم میگم

و این نیز بگذرد.

ندیده ها

چشمانی پاک تر از چشمان دریا ندیدم گرمایی داغ تر از گرمای تن خورشید ندیدم چهره ای نورانی تر از چهره ماه ندیدم من دریا و خورشید و ماه را در او دیدم من ندیده ها را دیدم

چشمان دریایی

من به دریا رفتم ولی غرق نشدم من در قلب خورشید خانه کردم ولی نسوختم من در اوج آسمان پرواز کردم ولی سقوط نکردم من در دریای چشمانش با گرمای وجودش با روح وسیعش پرواز را تجربه کردم