يه گل سفيده با خطهاي صورتي
صبح ها باز ميشه با لبي خندان
شبا بسته ميشه با چهره اي خسته
يه قلب بزرگ سفيد داره
اندازه تموم آدماي سفيد
تا حالا بوش نكردم
ولي حس ميكنم بوي گل ياس ميده
تا حالا لمسش نكردم
ولي فكر ميكنم مثله مخمل نرمه
خيلي از آدماي سياه ميخوان بچينندش
بزارنش در گلدون برا خودشون
ولي نتونستند تا حالا
با خودم عهد كردم باغبونش باشم
نزارم كسي بچيندش يا لگدش كنه
اون يه گل آزاده
ماله من يا اون نيست
ماله هر كسي يه كه عاشقش باشه