زندگی که غروب کند، سایه ات هم ترکت می کند
لاک
ناخن هایم را که لاک می زدم
لبخند روی لبم می نشست و محوشان می شدم
فکر می کردم لاک یعنی همین
که شادم کند
فقط فکر می کردم اما حالا لاک را مثل کلاه سر می گذارمو به زیرش می خزم
در لاکم
نه خبری از اس ام اس هست و نه زنگ
نه نصیحت است
و نه سنگینی نگاه
در لاکم که باشم فرقی نمی کند دوستم داری یا متنفر
دنیایی است در لاک
که روی ناخن نزنی
و مثل کلاه بر سرت گذاری
Subscribe to:
Posts (Atom)