وقتی رفت آسمون شهرمون ابری بود
آسمون از رفتنش غصه دار بود
وقتی رفت روی درختا برگی نبود
اگه بود سبز نبود ، زرد و نارنجی بود
وقتی رفت تازه دیروزش 36 ساله شده بود
وقتی رفت چشمای قشنگش خیس خیس بود
چشمای منم خیس شده بود
وقتی رفت با نگاهش با همه حرف میزد
با چشمای خیس و بغض گلوش
به من و تو نگاه میکرد
یه دنیا حرف داشت واسه گفتن
ولی حرفی نزد
و رفت
نمی دونم با این نگاه مهربونش
با این قلب گره خوردش
میتونه طاقت بیاره
وقتی بود یکی از دیوارای دلم بود
قسمتی از وجودم بود
آخه اون برای خودش نبود
ماله همه بود
ماله من بود
وقتی رفت دیواره ریخت
یه چیزی که نمی دونم چیه رو دیگه ندارم
نمی دونم آیا کسی میتونه دوباره این دیوار وبسازه
نمیدونم
0 comments:
Post a Comment