مردمان مردگانند چون بمیرند بیدار شوند
مولانا
ای کاش کور بودم و این همه نادیدنی نمی دیدم
ای کاش کر بودم و این همه بی حرفی نمی شنیدم
در روزگاران نه چندان دور
مردمان
آب را به روی من بستند
خورشید را زندانی کردند
و
به ستارگان حکم کردند
چشمک به شراره ممنون
و من خندیدم و خندیدم
به مردمان
زیرا که اصل خدا بود و بس
سالها گذشت
به سکوت و تنهایی و محکومیت
در یه روز گرم تابستون
حکمی صادر شد
و مردمان بی خبر از همه جا
دیدند و شنیدند
آب روان
خورشید آزاد
و
چشمک ستارگان را
و از آن زمان
پنج سال گذشت
و هر کس آب درونش را می خورد
و مردمان در هر زمان
قضاوت میکنند و مردمان مردگانند
در جهالت خود باز می میرند
و امروز
باز قضاوت می کنند
و
ای کاش کور بودم و این همه نادیدنی نمی دیدم
ای کاش کر بودم و این همه بی حرفی نمی شنیدم
و باز مردمان را به خدا می سپارم
که او خود عادل و داناست
و هر کس آب درون خود را می خورد
گاه آب ذلال
گاه آب گندیده.
2 comments:
به نام خدا
سلام
زندگي زيباست اي زيبا پسند....
MARDOM HAMISHE DAR MOREDE OON CHIZAEE KHEILI HARF MIZANAND VA GHEZAVAT MIKOAND KE KHODESHUN TOYE ZENDEGI NADARAN AMA DELESHOON MIKHAD DASHTE BASHAN.BEZAR TOYE HESADATESHOON BEMIRAN.SHARARE TO HAM MESLE MAN KAM KAM TAMRIN KON VASE KHODET ZENDEGI KONI FAGHAT VASE KHODET
Post a Comment