انار سرخ

لب‌های پسرک آویزان بود

برای توپش

که جا خشک کرده بود

لای شاخ و برگ درخت چنار

اشک های سر خورده

روی گونه‌های خاکی اش

دلم را از جا کند

دل کنده‌شده‌ام را

به دستش دادم تا فراموش کند

توپ در بندش را

.

پسرک با یک دست، دلم را ‌برد

با دست دیگر، آب دماغش را پاک می‌کرد

چند باری دلم را زمین زد

تا مطمئن شود

مثل توپش برمی‌گردد، بالا

دل زمین‌خورده‌ی من هم

لامصب، تا قد پسرک برمی‌گشت

پسرک با دلم بازی کرد

من بازی پسر با دلم را ‌دیدم

خوشحال شدم

که اشک‌های جا انداخته روی صورت چرکش

خشک شده بود و می خندید

دیدم

دلم را روی زمین کاشت

پای راستش را به عقب برد

و شوت محکمی به دلم زد

....آخ

دلم بالای درخت چنار گیر کرد

و

توپ پسرک

از بالای درخت به زمین افتاد

پسرک قهقهه می زد

توپش را برداشت و رفت

خندیدم

نه به پسر

به درخت چنار

که انار سرخ داده بود

0 comments: