زن تنها

امروز به ياد اويم
به ياد يك نفر
كه در سرتاسر ابديت تنها بود
به ياد يك گمنام سالها و قرنها
كه زمين را هيچگاه دشمن ندانسته است
به ياد يك شب زنده دار
كه خاطرات روز را همواره گرامي مي دارد
به ياد چشمان پر فروغش
به ياد تنهايي و شجاعت او
به ياد دوستي هاي بي پايان و بخشش هاي بي دريغ او
به ياد خودم
امروز من تنها
بدون او
با وجود همه غم ها
در ابديت تنهايي و عشق
فرياد ميزنم كه
اگر مي دانستيد
كه چه زخمي دارد
كه چه دردي دارد
خنجر از دست عزيزان خوردن
از آن خسته دل نمي پرسيديد
آه اي زن چرا تنهايي؟

0 comments: