بگیر این چرتکه را از من. بس که بالا و پائین کردمش و هیچ، حسابی با هیچ کتابی جور در نیامد. همهی زنگها زنگ ریاضی نیست.
بگیر این کاغذ و مداد را از من. بس که سیاه کردم و غر شنیدم از سطل گوشهی کلاس و هیچ، شعری پایان نداشت. همهی زنگها زنگ انشا نیست.
بگیر این لولهی آزمایش را از من. بس که از خودم نمونه برداشتم و تجزیه کردم و هیچ، اکسیژن آزاد نشد. همهي زنگها زنگ شیمی نیست.
بگیر این توپ را از من. بس که در زمین یار انداختم و هیچ، مدال طلایی گردن آویز نشد. همهی زنگها زنگ ورزش نیست.
من سرگردان
بگیر این مداد رنگی را از من. بس که درخت سیب کشیدم و هیچ، شکوفهای سیب سرخ نداد. همهی زنگها زنگ نقاشی نیست.
بگیر این اسب را از من. بس که در گذشته تاختم و هیچ، نیافتم جز خودم را خستهتر بر اسب سیاه. همهی زنگها زنگ تاریخ نیست.
0 comments:
Post a Comment