خسته از هر جنگی

احساس می‌کنم سال‌های دهه‌ی 60 است؛ روزهای جنگ

و این‌جا میدان جنگ است

یکی حمله می‌کند، یکی سنگر می‌گیرد

مهم نیست چه‌‌‌کسی دشمن است و کی دوست

همه مبارزند در این میدان

در گوشم صدای آژیر می‌آید

گاهی موج من‌را می‌گیرد

خودم را به در و دیوار می‌زنم

شیمیایی شده‌ام

از حنجره تا روده

درد امانم را بریده

می‌ترسم

نه از مرگ، که شهید راه حقم

که مبادا اسیر شوم و بعد فراموش

گاه کبوتر نامه‌بر نامه‌ای از عزیزی برایم می‌آورد

تنها نقطه‌ی امیدم است

کاش قبل از اینکه پایم روی مین رود

و مفقودالاثر شوم

ببینمش

این‌جا میدان جنگ است

و من خسته از هر جنگی

0 comments: