روزی کتابی خواهم نوشت
و نامش را
حماسهی سال 86
خواهم گذاشت
این چنین شروعش خواهم کرد، فصل اول:
خستهگی زمستان هنوز در تنم بود که سال 86 را در بیمارستان کنار پدر تحویل کردم،......
در فصل دوم جایی خواهم نوشت: ... سی و دو ساله شدم.......
در فصل سوم حتما مینویسم:
تابستان که آمد روزهای سخت زندگیام کلید خورد.....
در فصل چهارم فقط مینویسم:
زمستان که آمد تازه یادم افتاد پاییز را فراموش کردم و ندیده رفت.....
فصل پنجم اما:
از زمستان منهای 21 درجه و بچههای زمستانش خواهم نوشت.....
فصل ششم:
از خودم، از زندگی از سر نو، خواهم نوشت...
فصل آخر:
یادی از همهی آنهایی که خوب یا بد نامشان در آرشیو 86 حک شده، خواهم کرد....
روزی خواهم نوشت حماسهی سال 86 را
و به کسی تقدیم خواهم کرد
که منرا با رنگها آشتی داد
پرفروش خواهد شد
.
.
0 comments:
Post a Comment