اردک آبی

همه‌ی رویاهای شیرین، آبی‌اند. اما همه‌ی رویاهای آبی، شیرین نیستند. یک دسته از رویاهای شیرین که آبی‌اند دسته‌ای‌اند که طرف می‌خواسته شیرینی‌شو کم کنه داده به دست آب و آبی‌ش کرده. دسته دیگه رویاهای‌اند که بی ‌رنگند و دیده نمی‌شوند و می‌افتند تو حوض نقاشی و رنگی می‌شوند؛ مثلا آبی. این رویاهای آبی همون دسته ای اند که هاتف خوندشون«ياد من مي‌افتي هيچ‌وقت ... يا كه نه ؟»و همه اونایی که یک روز رویای‌آبی تو سرداشتند صدبار گوشش می‌دهند و اشکای آبی می ریزند. اشکای آبی هم مثل رودی جاری می‌شوند و سیل عظیمی روی پیرهنت می‌شینه از این رو همه فکرمی‌کنند تو دلت یه دریایی جاریه، آبی. جوجه اردکا که تولدشون مصادف با خشکی دریا بود و شناگرای ماهری هم هستند آب را می‌بینند و می‌پرند تو آب و می‌شن اردکای آبی. حالا کی درشون بیاره...فراش باشی؟ حکیم باشی؟ غصه نخور اردکک اشی‌و مشی، می‌ری تو یاد شاعرباشی. کی می خونه؟ حکیم باشی؟ فراش باشی؟ قصاب باشی؟