منتظره تا تو براش تایتل بگذاری

فیثاغورث وقتی کشف کرد a^2 +b^2=c^2 ، براش مهم نبود a , b چی هستند مهم این بود هر چی باشند اگه گوشه‌ی دنج بیاستند ( من به زاویه 90 می‌گم یه گوشه دنج) حاصلشون اون چیزیه که اون می‌خواست یعنی c... من به این فرمول فیثاغورث می گم فرمول خوشبختی. چرا؟ به این دلیل:

از این a ,bها تو زندگی همه زیاد هست که مهم نیست مقدار کدوم یکی بیشتر کدوم کمتر. مهم اینه آخرش برآوردش c بشه. یه مثال سادش فرض کن a زندگی مجردی باشه و b زندگی متاهلی. نهایتا مقدارهای هر کدوم بالا و پایین باشه به شرط اینکه 90 درجه هم بیاستند برآوردشون c خواهد شد و این یعنی خوشبختی. قسمت دردناک ماجرا وقتی شروع می‌شه که حاصل اینا c نمی شه چون شرط 90 درجه را ندارد. هر جور هم می‌چرخونیشون که زاویه بینشون 90 بشه، نمی‌شه که نمی‌شه. اما برعکس،a هیچ وقت باب میل تو نبوده اما در عوض b از اون مقداری که تو ذهنته باز هم بالاتره و تو گوشه دنج کنار a است. وقتی می‌شینن تو فرمول خوشبختی، c حاصل می‌شه که این یعنی آخر خوشبختی.

باور کن به نیت نوشتن این چند خط بالا صفحه‌ی بلاگرم را باز نکردم. اومدم مطلبی در مورد این موضوع بنویسم که چرا در هیچ دوره‌ای ما سر خط نیستیم و آخرش نتیجه بگیرم بازنده کیه و برنده کی... که یک‌دفعه بدون هیچ آمادگی قبلی سر از فرمول فیثاغورث درآوردم. حال آیا بین فکر نوشته‌ی اصلی من و چیزی که نوشتم آیا رابطه‌ای هست یا نه قضاوت با تو.

3 comments:

رابطه خوشبختی رو در فرمول فیثاغورث پیدا کردن یه ایده ناب بود

اگه پاقای ایروانی زنده بود بهش می‌گفتم جواب این مسئله‌ی تتو رو پیدا کنه.
عمو اروند

جبریات قابل اثباتند حتی اگر در حوزه ریاضیات مدرن قرار بشه یک ماتریس با مجهولات مختلف رو از طریق محاسبات عددی به دست آورد ... می شه شخصیت آدم های مجهول رو هم با این قوانین محاسبه کرد ؟ ..گذرا بر ما هم بگذر با شعری خفیف ... درود 54 ی