سالها پیش که به دنبال تو می گشتم
ولی نمی فروختم
اما
امروز خوب می دانم
زندگیه با نفس را
نه با قفس
------------------------------
پ.ن: گفتی بنویس، گفتم چشم؛ نوشتم.
سالها پیش که به دنبال تو می گشتم
ولی نمی فروختم
اما
امروز خوب می دانم
زندگیه با نفس را
نه با قفس
------------------------------
پ.ن: گفتی بنویس، گفتم چشم؛ نوشتم.
حرفهای یک پنجاه و چهاری Copyright © 2008 | Torn Paper Designed by SimplyWP| Converted by Free Blogger Template | Supported by Ipiet's Notez
5 comments:
زندگی با این همه ادامه دارد. روزی در قفسها باز خواهد شد و از آن پس قفس دیگر زندان پرندهی آوازهخوان نخواهد بود
زیبا مینویسید سر کار خانم...
ما آدم ها هميشه منتظريم يكي كه نميدانيم كيست از را برسد و پيدايمان كند..
ما آدم ها هميشه منتظريم يكي كه نميدانيم كيست از را برسد و پيدايمان كند..
خواندمت ... خوب خوب بود ... کاش همه همینطور به اجبار می نوشتیم ... برای هم ... با یک شعر در انتظارت خواهم ماند ... درود 54 ی
Post a Comment