امید عاشوری در پاسخ به پست قبلی دوباره ایمیلی زده است که:
« با سلام
ایمیل شما را به تازگی دریافت کردم و خواهش می کنم این مطالب را بدون سانسور(تاکید می کنم بدون سانسور) حتما در سایتتان بگذارید.ضمنا این آخرین باری است که مزاحم شما و دوستانتان می شوم.اول لازم می دانم در مورد وبلاگتان چند مطلب را بگویم و بعد حرفی چند حرف با خوانندگان وبلاگ شما.
خواننده عزیز اگر به طراحی وبلاگ نگاه کنید متوجه موضوعات خاصی می شوید .1- در مورد نام وبلاگ که عنوان شده حرفهای یک پنجاه و چهاری که با زیرکی بسیاری وبا دقت انتخاب شده .آیا تابحال از خود پرسیدید چرا سال 54 انتخاب شده و علاوه بر آن به رنگ فونت و نوع ترکیب جملات "حرف های یک ....".دقت کنید که هرگز یک مطلب سیاسی در سایت مذکور درج نگردیده و یا حتی مطالبی در این مضمون مورد بحث و بررسی و نقد قرار نگرفته است.لطفا به رنگ پس زمینه در وبلاگ دقت کنید که به زیرکی آبی انتخاب شده و نه رنگ سفید.ترتیب کادر بندی و بخصوص عکس در بالای وبلاگ که حاکی از تفکر و انتظار به همراه کفش های کتانی قرمز و لباس لی انتخاب شده است. اکثر مطالب عنوان شده در سایت مربوط به عشق و دوستی و محبت و از این جمله مطالب است.جواب ایمیل داده شده به من نیز خود گویای این مطلب است.البته من آگاهانه آن ایمیل رابا آن مظمون ارسال کردم.با کمی تامل در باره موضوعات انتخاب شده در سایت و نحوه تحلیل آن مطالب به راحتی می توان در یافت که سایت مزبور از جمله سایت های هدایت شونده ای است که چندی پیش توسط وزارت اطلاعات مطالبی پیرامون آن ارائه گردید. خوانندگان و جوانان عزیر و شما خانم شریعت زاده(نیروی سازمان) .خدمتتان به عنوان یک جوان آگاه ایرانی اعلام می کنم بهتر است سازو کار جدیدتری برای جلب توجه جوانان پیدا کنید. دوستان عزیز در وزارت اطلاعات بدانبد که دیگر زمان آن گذشته تا بخواهید با اینچنین روشهایی وارد میدان شوید.من و تمام جوانان ایران پیرو حرف وزیر اطلاعات در سخنرانی خصوصی شان اعلام می کنم ما اماده ایم تا همان طور که گفته بودید" جنگ را باید در ذهن جوانان ایجاد کرد " با آن مقابله کنیم.در پایان اعلام می کنم هرچه خواستید» از این مطالب سانسور کرده و یا هرگونه می خواهید آن را تحلیل کنید و دیگر راه به جایی نمی برید »
پاسخ :
خوشحالم غلطهای املاییات نسبت به میل قبلی کمتر شده و انشای نوشتهات بهتر. لابد از کسی کمک گرفتی. ممنون میشوم که واقعا آخرین بار باشد که مزاحمم میشوی (هرچند اگر آخرین بار هم نباشد دیگر پاسخ شما را نمیدهم. چون ارزش وقتم، فکرم و پستهای این وبلاگ و از همه مهمتر وقت دوستانم از این چرندیات شما بیشتر است) و همچنین بهخاطر پروژههایی که در دست دارم خیلی گرفتارم. راستی تو میدانی فالت و ایونت رکورد چیست؟ خبر داری من و دوستانم به خاطر اینکه تو و امثال تو در گرمای تابستان بی برق نباشید روزی 12 ساعت کار میکنیم.... بگذریم. میدانم که نمیدانی. فکر نکن از سر خواهش شما این مطلب را در وبلاگم گذاشتم؛ نه. این مطلب را فقط و فقط گذاشتم که خندهای بر لبان دوستانم بنشیند. در این سه، چهار سالی که وبلاگ مینویسم شما اولین کسی هستید که نفمیدید چرا نام این وبلاگ حرفهای یکپنجاهوچهاری است. خیلی سخت نبوده فهمیدنش؛ چون من متولد فروردین سال 1354 هستم. منظور شما را از آبی و سفید نمیفهمم. اگر کسی از دوستان متوجه شده به من هم بگوید. من فقط این را میدانم که سه سال پیش این وبلاگ صورتی و مشکی بود. بعد زرد و طوسی و بعد از آن سبز و حالا سورمهای و قرمز. راستی چرا شما سورمهای را آبی میبینید؟ اگر کمی با حوصله و دقت مطالب این وبلاگ را خوانده بودی مطلب سیاسی( به قول تو سیاسی) هم دیده بودی. کافی است به لیبل ها توجه کنی. قبلا هم گفتهام رنگ خاکستری نشانی از مطالب سیاسی البته بیشتر اجتماعی است چون من ذرهای از سیاست سردرنمیآورم. مگر پوشیدن لباس لی و کفش آلاستار قرمز جرم است؟ مگر از عشق و دوستی و محبت گفتن جرم است. کاش همهی مطالبم از این مقوله بود آنوقت مورد اعتراض دوستانم برای لیبل سیاه قرار نمیگرفتم. جلب توجه؟ نیروی سازمان؟ وزارت اطلاعات؟ .... متاسفم . نه برادر فیلم سکرت بهدرد شما نمیخورد. بهتر است به یک روانپزشک و بعدش به یک چشمپزشک مراجعه فرمایید. قضاوت با دوستان.
0 comments:
Post a Comment