ساعتم را به عقب میکشم؛
چند هزار ساعت
ساعتهای پروازش را،
دقیقههای شیرینتر از عسلش را،
ثانیههای تکرار نشدنیاش را،
جدا میکنم
و در کولهام میریزم؛ توشهی راه
بند کفشم را محکم میبندم
و پا در جادهای بی انتها
میگذارم
فردا را کسی نمیداند
پ.ن: ممنونم از حسین نوروزی که اجازه داد این عکس را اینجا بگذارم.
0 comments:
Post a Comment