چرخ صنعت

هفته گذشته چهارشنبه ساعت 5 با بچه ها از شرکت به قصد رفتن تریا و تخلیه خسته گی بیرون رفتیم. یه مدت بود که هممون خیلی درگیری فکری کاری و بیرونی داشتیم و نیاز داشتیم برای چند ساعتی بزنیم روی دنده بی خیالی و فکر نکنیم.عموما وقتی این جوری می شدیم می رفتیم تهران حالا یا به بهونه جشنواره فیلم ، نمایشگاه یا سمینار.ولی چون بعضی ها خیلی گرفتارند از اردیبهشت تا حالا نشده بریم.....

وقتی رسیدیم دم در تریا با توجه به مکان و نام تریا ( تریا کامو) فکر کردیم که دیگه خیلی توپه..... چون ما از سر کار می رفتیم و تیپ تریایی نداشتیم توقع داشتیم که مورد حمله نگاه بعضی آدمهای ظاهر بین قرار بگیریم ولی از اونجایی که ما 5 نفر اعتماد به نفس توپی داریم خیلی محکم قدم برداشتیم. در کنار میزی که ما نشستیم دختر و پسری بودند که از بس سیگار کشیده بودند ماهی دودی شده بودند . کمی نشستیم دخترکی که چهره درهم و رنگ پریده ای داشت برای گرفتن سفارش سر میز ما آمد . اصلا این کاره نبود . یه جورایی آدم عذاب وجدان می گرفت ولی سفارش دادیم. میلک شیک قهوه 5 عدد با کیک شکلاتی 2 عدد. دیوار های کثیف و شیشه میز ترک خورده و دود سیگارو...فضای اونجا را ساخته بود . باورم نمی شد تریا کامو اینجوری باشه. به یاد تریا و رستوران جام جم تهران افتادم.چقدر با بچه ها اونجا خاطره داریم.چقدر سیر بودیم و به زور کیک خوردیم .... یادش به خیر.تنها شباهت این تریا با جام جم دود سیگار بود. هممون کلافه شدیم. الهام و آزاده دو سخنگوی گروه اعتراض شدیدی به صاحب آنجا کردند . اون دختر و پسر ماهی دودی که فکر کنم می خواسته بودند بروند عروسی تا تریا به همراه صاحب تریا چنان نگاهی به ما کردند و مطمئنا توی دلشان گفتند عجب آدمهای بی کلاسی و بعد به همان دخترک رنگ پریده دستور داد لای پنجره را باز کند. نمی دونم این چه کلاسیه که بعضی ها درگیرش شدند... ما هم توی دلمون خندیدیم و گفتیم در کلاس خودتون بمونید که شما نمی دونید چند درصد چرخ صنعت کشورتون روی دوش ما 5 نفره.

5 comments:

This comment has been removed by a blog administrator.

به نام خدا
سلام
آي آدمها كه بر ساحل نشسته شاد و خندانيد
يك نفر در آب دارد مي سپارد جان
.....
....

سلام. شايد باورت نشه كه آدمهايي كه در قيدوبند ظاهر ديگران هستند، چقدر ضعيف، بي اعتماد به نفس و توخالي اند. خوشحالم كه اينقدر قوي هستي! ضمنا فكر مي كردم در تهران باشي؟!ا

چرخ صنعتم كه قربونش برم خيلي سنگينه...