چقدر با هر نگاه عاشق شدیم

وقتی به جای کیف مدرسه کلاسور به دست گرفتیم، شروع کردیم به عاشق شدن/// صد ها بار عاشق شدیم/// صد ها بار فکر کردیم و عاشق شدیم/// ولی دریغ و دریغ /// از یک بار عاشق شدن/// چقدر شعرهای فروغ و شاملو ته کتاب می نوشتیم /// چقدر با هر نگاه شاعر شدیم /// و چه زود فارغ///چقدر قهر کردیم ///چقدر عیب بود در جمع خانواده گفتن کلمه عاشقی /// چقدر دیر کردیم و بهانه آوردیم ///چقدر کلاس تشکیل شد و سر کلاس نرفتیم /// چقدر وقتی تلفن خونه زنگ زد به سمت اون شیرجه زدیم ///چقدر بچه بودیم ///چقدر با یک سری کلمات درگیری داشتیم///تلفن عمومی.....سرویس دانشگاه....ترم 1...دانشجو ...حذف واحد ها...تریا و ......./// تو زمان ما موبایل ،اس ام اس و چت نبود/// رد و بدل کردن جزوه و کاغذ بود ///چه زود بزرگ شدیم /// و خندیدیم به عشق های بچه گانه/// عشق که نه.... یه جور احساس بود/// اگر هم نبود بزرگ نمی شدیم ///مسخره ترین چیز اینه که اسم این حس را عاشقی بزاریم /// نمی خوام عشق و عاشقی را زیر سئوال ببرم ولی به خدا قسم عاشقی واقعی این نیست /// شعار نمی دم ولی عاشقی واقعی فقط دوست داشتن نیست /// گذشت و درک و ایثار در برابر خواسته همدیگه توی معنی کلمه عاشقی هست /// می دونم گوشامون از این الفاظ پره و خسته /// شاید خیلی مادر بزرگی گفتم /// بگذریم....

7 comments:

شراره عزيز:
دلم براي همان نوع از عاشقي هاي كاغذي تنگ شده. چقدر بي تكلفو چقدر ساده. بي فيس و افاده.
امروز ديگر عشق هم ماشيني است. عشق هم پولي است. دوست داشتن هم ريالي است.
ياد تلفن زدنهاي دزدكي از باجه تلفن سر كوچه به خير. با يك دوزاري ارتباطي به پهناي شاهراهاي اينترنتي ايجاد ميشد. Bandwidth به چه يزرگي
اما حالا چي؟ همش افاده و همش فخر و رذالت.
بگذريم شما خوبين؟ همسر جان خوبن؟ سلام اسپشيال از دربخانه ارسال ميكنيم/

با دوستام یه مثالی داشتیم و همیشه می گفتیم عشق چهار نعل می آد و چهر نعل هم میره

حلول ماه رجب ( ماه امیر المومنین ) و لیله الرغائب بر تمامی شما دوستان مبارک باد .

salam
man ham 54i hastam, bara hamin khob darket mikonam, be ghole yeki az doostanam hala dige hichkas vaght peida nemikone bara aashegh shodan!
rasti chetori mishe inja be farsi nevesht?
bayad hatman computeram font farsi dashte bashe?

به نام خدا
سلام
بله درسته

بگذار ادمها اسم هر چیز که دوست دارند رو عشق بگذارند

سلام..يه كامنت براي سه پست...من تمام اون دوران تلفن و باجه رو تو دبيرستان داشتم...دلم يه هو تنگ شد واسه اون روزا...توي دانشگاه جزوه بازي نمي كردم...حرفمو رك و راست مي گفتم و البته اين كار رو خيلي حيلي كم انجام دادم...يادش بخير...در مورد دوست خوب هم بايد بگم كه اين موضوع مثل هر چيز ديگه نسبيه...يه چيز رو اما خيلي خوب مي دونم...دوست مطلقا خوب اصلا وجود نداره...يه جورايي اونايي رو كه كمتر به آدم لطمه مي زنن بايد نكو داشت تو اين روزگار