یک میز کامپیوتر به رنگ سبز، که روی آن پر از کاغذهای خط خطیه که هیچکدومش سفید نیست، یک مانیتور روشن که روی صفحه اش فقط یک پنجره بازه اونم حرفهای یک پنجاه و چهاری، یک لیوان خالی، یک گوشی ثابت سیاه که از زنگش فراریم، یک گوشی موبایل که با زنگش حال می کنم، یک ساعت مچی که گذر زمان را یادم می یاره، یک جا مدادی پراز خودکار آبی و مشکی، یک لاک غلط گیر که خیلی وقته خشک شده و غلطی را نگرفته، یک تراش فلزی که قلم شکسته ام را سر می کنه و پاک کنی که فقط سیاه می کنه، یک کاتر تیز، یک پیچ گوشتی که گه گاه برای سفت کردن پیچهای شل شده مغزم استفاده می شه، یک تقویم خط خطی که روی هر روزش کلی کار نوشته شده،............روبروی منه.
پاک کن را بر می دارم شروع می کنم به پاک کردن بدی هام. اولش پاک نمی کرد تازه سیاه ترش کرد ولی با تکرار زیاد شروع کرد به پاک کردن. با کاتر تیز شروع کردم در طومار زندگی ام یک تکه هایی را بدون اینکه طومار پاره بشه از توش در بیارم.کاش می تونستم اون تکه ها را بازیافت کنم و باهاش سطل آشغالی درست کنم به نام "عبرت" که همه مرم آشغال های گذشته اشون را اونجا بریزند.
با کاغذ های رنگی جای سورخهای طومارم را از پشت چسبوندم تا از دور زیبا به نظر برسه. لحاف چهل تیکه رنگارنگ شد. به همون زیبایی. تازه با ماژیک پفکی اونجا نوشتم "ورود فکرهای منفی ممنوع" و بعد روشو اونقدر سشوار گرفتم تا پف کنه و از همه نوشته بزرگتر بشه. که هر چی هم ازش دور بشم بازم چشمام ببینه و توی ذهنم بمونه. فقط کاش یک مداد به رنگ سبز داشتم که فقط خوبی ها را می نوشت و من با مداد سبزم می نوشتم .......نقطه سر خط
0 comments:
Post a Comment