از اونجایی که اینجانب علاقه بسیار زیادی به خر دارم، تصمیم گرفتم این پست را تقدیم کنم به همه خرهای روی زمین.
تازه زبون باز کرده بود که یاد گرفت بگه خر....اولش همه بهش می خندیدند و تشویقش می کردند که به عمو بگو خر ... به خاله بگو خر... بعد از مدتی که درجه بی ظرفیتی خودش را نسبت به این کلمه ثابت کرد، با خریدن عروسک و شکلات ، اونو خر کردند که دیگه نگه خر تا شاید از سرش بیافته. بزرگتر که شد یادمه بابا براش یک نقاشی کشید که یک خر در حال علف خوردن بود و این روند نقاشی کشیدن برای اون ادامه داشت تا فهمید اصلا بابا فقط بلده خر بکشه. رفت اول دبستان... به حرف خ که رسید خر و خرگوش را بهشون یاد دادند. ولی او علاقه ای به یادگیری خرگوش نداشت و علاقه اش به سمت خر بود.... یادمه 10 ساله بود که یک بار با خانواده رفته بودند پایتخت. اون زمان پایتخت برای او خیلی مهم بود و در عالم بچه گی فکر می کرد خر فقط در شهر اوناست و در پایتخت خر نیست تا یک روز این نظریه را در جمع خانواده مطرح کرد و پدرگفت: خر زیاده فقط دیدنش چشم بصیرت می خواهد. بزرگتر که شدی می فهمی چی می گم. توی سالهای بزرگ شدن خر خونی پیشه اش بود. دیپلمه را که گرفت خر کیف شد و با خرشانسی رفت دانشگاه باز پروسه خر خونی شروع شد اون زمان رئیس دانشگاه دستور داد که همه باید با حجاب برتر به دانشگاه بروند و اونم خر شد و چادر سرش کرد. رفت فوق بخونه که خرکاری کرد و آخرش کله خری اش کار دستش داد و بالاخره از این خر بازار بیرون اومد. جالبه که عشقشم یک عشق خرکی بود. آخرش هم نفهمید که خر شد یا خر کرد و این پروسه همچنان در جامعه خر تو خر برای گذر امورات ادامه داره که باید یا خر شی یا خر کنی. الانم از کسی خوشش بیاد به اون لقب خر جون می ده. حالا هم که سالهاست کار می کنه روزی یک بار جناب خر را یاد می کنه. وقتهایی که باید سرش را پایین بیاره و خم بشه تا بار ها را بزارند روی دوشش فقط زیر لب تکرار می کنه خر ما از کرگی دم نداشت.
0 comments:
Post a Comment