در گوشهای از این شهر، در خیابانی نه چندان بالاشهری، ازقضا در حوالی خانهی ما، خانهای است یا دیوارهای بلند؛ چیزی شبیه قلعه و نه کاخ. بیشتر وقتها، درِ قلعه بسته است و شاید دو یا سه بار در سال بیشتر باز نمیشود. درختان سر به فلک کشیده و ساختمان گرد میان باغش، با وجود دیوارهای بلندش قابل دید است. سالهاست درِ قلعه، را که میخواهند بازکنند به شعاع یک کیلومتریش پلیس میایستد. هفتهی پیش چند روزی در این قلعه رفتوآمد بود. الگانسهای سبز وسفید، آمبولانس وماشین آتش نشانی در اطراف خانه زیاد دیدهمیشد و از همه جالبتر مردان و زنانِ پیر و جوانی که ساعتها روبروی در، نشسته بودند تا در، باز شود و چشمشان به جمال رئیسجمهورشان روشن شود. شاید معجزهای کند این دیدار.
0 comments:
Post a Comment