عصر- خارجی- کنار خیابان
پدر تصادف کرده بود و با عجله به بیمارستان میرفتم که برادران سبزپوش سپاهی ماشینم را نگه داشتند و زنی سیاه پوش از ماشین بیرونم آورد و پس از کلی بحث و جنجال به خاطر روسری قرمزم تعهد دادم و برگهی جریمهای که بعدا فهمیدم علت را نبستن کمربندی که بستهبودم نوشتهبود به دستم دادند و من رفتم.
باید به پرواز 7:30صبح به مقصد تهران میرسیدم .کلاس داشتم. به بازرسی ورودی فرودگاه رفتم. زن سیاه پوشی زیر چشمی به ناخنهای قرمزم نگاه کرد و به زن سیاهپوش دیگری علامت داد و او به دیگری. انگار قاتل دیدهبودند. پس از کلی بحث و جنجال به خاطر ناخنهای قرمزم تعهد دادم و به پرواز البته نرسیدم.
هنوز پیشانیام راه راه نشده بود و مجبور نبودم شبها کرم دور چشم بزنم. با کلمات بازی میکردم و قلبهای سیاه را قرمز و در وبلاگم میچسباندمشان تا شاید خریداری پیدا کند. پیدا هم نمیکرد لااقل از آن سیاهی در آمده بود و در رویای خودش قرمز بود که نامهای تهدید آمیز دریافت کردم که این قرمز بازی ها را یا تختهاش میکنی، یا تختهات میکنیم.
تا مدتها بعد از تهدید قلبهای قرمز وبلاگم از رنگ قرمز میترسیدم. طوری شدهبودم که دست و دلم نمیرفت غذاهایی را بپزم که توش رب گوجه باشد. اگر میپختم هر آن فکر میکردم یکی از راه میرسد و دستبندی به دستم میزند و سر از ناکجا آباد در میآورم.
همسرم که از ماموریت برگشت، یک جفت کفش قرمز برایم سوغات آوردهبود. بسته را که باز کردم ناخداگاه ترسیدم و از دستم افتاد. انگار جن دیده بودم و پا به فرار گذاشتم. از آن روز تا به حال، همسرم به دنبالم میگردد، من گم شدهام و هیچ کس هنوز پیدایم نکردهاست.
اما امروز
حالا توقع که نداری منی که چهارسال است از ترس رنگ قرمز گم شدهام، یک مرتبه پیدایم شود و قرمز را انتخاب کنم؟ چه شده که سیاهپوشان دیروز، امروز پارچههای قرمز بستهاند و سنگ قرمز به سینه میزنند؟ مگر قرمز همان رنگی نبود که به خاطرش باید تعهد میدادیم؟ مگر قرمز همان رنگی نبود که به خاطرش التماس کردم که بگذارید من به جلسهام برسم و توجه نکردید؟ مگر قرمز همان رنگی نبود که از لیست غذای روزانهام حذف شد؟ مگر قرمز رنگ دل من نبود که مجبور شدم در هفت سوراخ قایمش کنم؟ مگر قرمز رنگی نبود که به خاطرش گم شدم و هنوز که هنوز است هیچ کس پیدایم نکرده؟ حالا چه شده که از پنجرهی ماشینهاتان، روبان قرمزم میدهید؟ مگر نمیدانید من در ترک قرمزم؟ و از قرمز میترسم، قرمز رنگ من نیست... این را شما به من یاد دادید؛ الفبای تعهد.
11 comments:
So many lovestrucks for You blog jan.
هيچ چيز تغيير نكرده جز جريان باد ...
اگر پشت سر خود را بنگريد، «قرمز زدگان» بسياري را خواهيد ديد كه با شما ميدوند و فرار ميكنند...تنها نيستيد
درود
حالا اگه میخوای شروع کنی برای کروبی تبلیغ کردن لازم نیست اینجوری یواش یواش قرمز بشی.
ولی خدایی تو این پست با رنگ قرمز خیلی بد تا کردیا ... حالا گیرم تو این همه سکانس به خاطر رنگ قرمز تنبیه شده باشی. آخر فیلم باید به الفبای تعهد برسی؟ این یعنی همه اونا موفق شدن این الفبا رو تو ذهنت نهادینه بکنن
پنجاه و چاریه عزیز
این بار دیگه حافظه ی تاریخی نداشته ی من و ما به دردمون نمی خوره ... باید این جام شوکران سرخ رنگ رو نوشید ... درود
وقتی رنگ از روی "پناه"های ما پرید نوبت به محاکمه ی "رنگ های بی پناه" رسید
دلم برای قرمز می سوزه
گناه قرمز چه بود که با رفتار
سیاه ها دیگر دوستی تو رو از دست دادند؟
نذار برات قرمز رو معنایی جدید بدن
قرمز همچنان معنای پاک و قدیمیش رو داره
با یه هجویه کوتاه به روزم ...درود
فلسفه ي اين رنگ ها چيه؟
با شعری به روزم ... درود
Post a Comment