با دست‌های خودم

سال پیش، سیزدهم، نیمی از آرزوهایم را در دست راستم گرفتم و نیمی دیگر را در دست چپم و به هم گره زدم. چرایش را نمی‌دانم، شنیده بودم هر آرزویی داشته باشم، سبزه گره بزنم، برآورده می‌شود. البته آرزوهای سبزی نبودند ولی به احترام بودنشان نیت کردم و گره زدم. یک سال گذشت، گره‌ها باز نشدند. می‌دانم، امسال هم می‌گذرد. بازشدنش به خودی خود، انتظاری بس، بیهوده‌ است. گره‌ها هم‌چنان بسته می‌مانند، آن‌قدر که به خودم بیایم و بازشان کنم.

با تو ام. با تو شراره. آره خودت. بیدار شو. بازش کن. با دست؛ آره با دست‌های خودت.

0 comments: