پرده‌ی دوم

شب‌ها دیالوگ‌هایم را از بر می‌کردم

و صبح ها سر صحنه، بازی می‌کردم؛

بازی زندگی

نقش اول زن بودم

و دیگران سیاه‌لشگر

به زندگی‌ام دزد زد

دیالوگ‌هایم به سرقت رفت

بازی را ادامه دادم

گاه خطی از خودم می‌گفتم

گاه خطی از دیالوگ تو

و گاه خطی از او

دیالوگ‌های دل‌نشینی بودند

ولی نه برای من

داستان زندگی‌ام تغییر کرد

دیگر نقش اولش نبودم

شدم سیاه‌لشگر

از صحنه فاصله گرفتم؛

برای مدتی

.

.

.

.

امروز برگشته‌ام

با دیالوگی جدید

از خودم

زندگی کلید می‌خورد

0 comments: