سایه هم...

زندگی که غروب کند، سایه ات هم ترکت می کند

لاک

ناخن هایم را که لاک می زدم

لبخند روی لبم می نشست و محوشان می شدم

فکر می کردم لاک یعنی همین

که شادم کند

فقط فکر می کردم اما حالا لاک را مثل کلاه سر می گذارم

و به زیرش می خزم

در لاکم

نه خبری از اس ام اس هست و نه زنگ

نه نصیحت است

و نه سنگینی نگاه

در لاکم که باشم فرقی نمی کند دوستم داری یا متنفر

دنیایی است در لاک

که روی ناخن نزنی

و مثل کلاه بر سرت گذاری