لاشخور

زندگي من

يك مزرعه ي آتش گرفته است

كه لكه هاي سياهي از كلمات سوخته

و يك مشت حروف اضافه و ويرگول به ثمر نرسيده

و علامت سوال هاي خشك شده

و يك مترسك شكسته

در آن به جا مانده

و لاشخوري كه بالاي اين مزرعه

مي چرخيد و مي چرخد

.

.

تا برداشت كن

از اين مزرعه خالي

2 comments:

شعرهاتو خیلی دوست دارم
هر دفه میام امکان نداره او "لاک" رو نخونم و لذت نبرم....