مطب دکتر وحید راد، متخصص ارتودنسی. کنارش مطب دکتر سعید راد، متخصص قلب؛ برادر هستند. هر دو مطب در یک واحد است با یک سالن انتظار مشترک. سه دختر جوان که روپوش سفید بر تن دارند، پشت میز چوبی بزرگی نشستهاند. یکیشان منشی دکتر سعید است و دو نفر دیگر منشی دکتر وحید؛ نامشان را نمیدانم. سالن شلوغ است. بعضی بیماران نشستهاند و عدهای ایستاده. نگاه میکنم. بیماران دکتر سعید، پیرمردها و پیرزنهایی هستند که نوار قلب، آنژیوگرافی و دفترچه بیمه در دست دارند و بیماران دکتر وحید، دخترها و پسرهای جوانی که کیفهای مارکدار، موبایل و سوییچ ماشین در دست دارند. من کنار مردی حدودا پنجاه ساله که روی صندلی نشسته و با مرد کناریاش، بلند بلند حرف میزند، ایستادهام. از حرفهایشان فهمیدم نانواست. در جواب سئوالی که نشنیدم چه بود، گفت:«شش ماه پیش، دکتر راد تشخیص داد رگ قلبم گرفته است. بالن زد و فنر گذاشت. هفته قبل، شاگردم نبود که کیسههای آرد را داخل دکان ببرد، خودم بردم. قفسه سینهام درد گرفت، فکر کنم فنر جابهجا شده. حالا آمدهام دوباره نوبت... ». هنوز حرفش تمام نشده بود که منشی دکتر سعید با اخم بهش گفت:« نوبت شماست آقا ». رفت داخل مطب. دختری، حدودا بیستوسه ساله، نه خیلی زیبا، با کفشهای چرمی قرمز و کیف مشکی با خطهای قرمز و چسبی بر دماغ، در عرض یک چشم بههمزدن روی همان صندلی نشست. چند لحظه بعد، منشی دکتر وحید از او پرسید:«الناز جان، امروز که نوبت بَندینگ (کِش گذاشتن بین دندانها برای ایجاد فاصله بین آنها) نداری، چرا آمدی؟». الناز گفت:«دیشب با دندانم پسته شکستم، فکر کنم براکت دندانِ نیشم، شکسته است».
چهارشنبه، از ساعت 6 تا 7:30 شب، کنار شوفاژ، پشت به پنجره، در سالن انتظار مطب برادران راد، ایستاده بودم و نگاه میکردم. شاید کسی هم به منِ سیویک ساله نگاه میکرد.
3 comments:
چه جالب .من امشب این سومین وبلاگه اول شدم.
این نشون میده سن وسال و قیافه و تفاوت طبقاتی باعث نمی شه ادمها به حرف دکترها گوش بدن و به هر حال هر طوری دوست دارن عمل می کنن.
شاید چه میدانی؟ پیرمردان نیز چون جوانان کنجکاوند
درود بر بانوي لحظه ها و صياد حقايق
، اين زندگاني مضحك و پيش پا افتاده
شراره گرامي ام.
به باورم فضاي مطب پزشكي ، پالايشگاه و به عبارتي تيمارگاه حسيات و روح خسته مان است . آنجا كه جهان پيرامونمان
استرس اضطراب شكست... و .. را تقديم آدمي مي كند ، مطب ( هر مطبي كه باشد ) جولانگاه ديوانگي هاي جسم فرتوت و زخم خورده ماست. چه پير باشيم و چه نوباوه و.... .
به اعتقادم (مطب) ابزار و بهانه است
و تو بهترين گزيده را براي افشاي اين حس انتخاب كردي
شرار ه عزيز : درگيري ذهني ات با عوامل محيطي و انساني به شدت وحشتناك و بي نظير است . درود بر تو گرامي
____
Post a Comment