پروانه عزیز، من را به یلدا بازی دعوت کرد. گفتم: « بازی نمیآیم »؛ قهر کرد. آمدم، شاید آشتی کند. این هم آنچه از من نمیدانید:
1- عید نوروز برای سفره هفتسینمان، ماهی قرمز نمیخرم. از ماهی میترسم.
2- برای روکمکنی برادرم، شهرام، رشته الکترونیک را انتخاب کردم؛ علاقهای نداشتم.
3- زبان که بازکردم، اولین کلمهای که گفتم :«مُمبه» بود( مُمبه=دُنبه).
4- سوم دبستان بودم. 15 نفر از همکلاسیهایم را، روز تولدم، دعوتشان کردم خانهمان . بدون اینکه با مامانم هماهنگی کنم.
5- در پست مجنونکشی، همسایهمان نبود که بید مجنون را برید، مامانم بود. سرطان هم نگرفت.
5 comments:
اگه قرار باشه بهترین بازی کننده انتخاب بشه من تو رو انتخاب می کنم خیلی باحالی این بهترین 5 تایی بود که تا الان خوندم.اعتراف پست مجنون کشی ازهمه جالبتر بود .شاد باشی
خيلي باحال بود:))
منم 5 تا نوشتم
اما خيلي چرته:))
واقعاً رشته الكترونيك رو واسه رو كم كني داداشت زدي؟؟
هيچ علاقه اي نداشتي؟
پس چطور خوندي؟:))
***
لينك هاي دوستانت كه بدتر از لينك دوستان من همش آپ ميشن:))
نمي ذارن آدم درسش رو بخونه:))
***
به سختي كامنت دوني رو پيدا كردم:))
***
تازه متوجه شدم متاهلي
حتماً به وبلاگ آقا رضا هم ميرم
خوش به حال بی سرو پا ها که نه سری دارند که توی سرها در بیاورند
و نه پایی که از گلیمشان دراز تر کنند..
آریــــــــــــا... پسری از کوهســـــتان آپ شد
سلام
به نام خدا
سلام
مطلب جالبي بود. نمي دونم چرا به جاي حافظ و شاهنامه خواني دوستان وبلاگ نويس اين شيوه را در پيش گرفته اند.
اما مطلب مجنون كشي شما خيلي خوب بود كاش خاطره آن را ذهن خوانندگان به همان شكل حفظ مي كرديد.
سلام...
جالب بود.مخصوصا اون انتخاب الکترونیک.من عاشق رو کم کنی ام.
در ضمن از آشنایی با شما خوشبختم.
Post a Comment