مهم نیست براش اول ترمِ
یا آخر ترم
باز امتحان
باز استرس
اسمم را بالای برگه مینویسم
به سئوالها نگاه میکنم
لبخند میزنم؛ از روی تمسخر
که همه سئوالها، باز خارج از کتابِ
فکرم را جمع میکنم
بدون نگاه به برگهی کناردستیام
مینویسم
از خودم
از 32 سال تجربه، زندگی و ...
بعضی جوابها را نمیدانم
سفید میگذارم
آخر برگه نوشته: «پیشنهادات خود را بنویسید»
مینویسم:« امتحان سختی بود؛ همین »
چند بار از روی برگه میخوانم
با اطمینان به اینکه
جوابهام درسته
بلند میشوم
و برگهی امتحانی خیس را تحویل مراقب میدهم
و از جلسه خارج میشوم
میدونی
بهشت و جهنم یک دروغ بزرگ بود؛
اولین بار بچه که بودم شنیدم
بهشت اینجاست
در سکوت تو
جهنم اینجاست
در نداشتن تو
0 comments:
Post a Comment