«صرتان» با «صاد» و «ت»

همه‌ی اونایی که «صرتان» را با «سین» و «طا» می‌نویسند، همونایی‌اند که هنوز نفهمیدند این درد، درمون نداره.

همونایی که هر روز از این بقالی به اون بقالی دنبال آسپرین‌اند تا دردشونو، ساکت کنند. از سبزی‌فروش سر کوچه گرفته تا مهری خانم، عمه‌ بزرگه‌ی بابای زینت خانم، همه، براشون نسخه می‌پیچند و بعد از این پارچه‌فروشی به اون خیاط‌خونه دنبال داروی ِ نسخه‌شون‌اند تا نهایت چند تا قرص‌ ملین گیرشون می‌آد و فکر می‌کنند درمون شدند.

اما فرداش یا یک فردایی همین نزدیکیا، باز این درد لعنتی، که به جرقه‌ای بندِ، آتیش می‌گیره. اینا که تعدادشونم کم نیست همونایی هستند که «سرطان» را با «سین» و «طا» می‌نویسند و هنوز نفهمیدند «صرتان» را باید گذاشت توی یک «سندوقچه‌»‌ای که با «س» می‌نویسند نه با «صاد» و کلیدش را قایم کنی پشت کتابایِ خونده شده‌ی کتابخونه‌ی دلت.

کتابایِ خوانده شده، از این جهت که کمتر یا شاید هیچ‌وقت سراغشون نمی‌ری تا برداریشون و چشمت به کلید بیافته و بری سراغ «سندوقچه» و درشو بازکنی و چشمت به «صرتان» بیافته و کَک توی پاچه‌ت بیافته نکنه «صرتان» را با «سین» و «طا» می‌نویسند و دوباره درد این «سین» و «صاد» و «ت» و «طا» بیافته به جونت.

می‌دونی، اگر اون روز پشت اون درِ به ظاهر بسته، اما باز، فال گوش نیاستاده بودم، شاید هیچ وقت نمی‌فهمیدم درد من، «صرتانِ» و درمون نداره و منم امروز «صرتان» را با «سین» و«طا» می‌نوشتم و مثل خیلی از این «سرطانی»ها روی باند پرواز پشت به دوربین نشسته بودم تا نوبتم بشه.