طایر دولت اگر باز گذاری بکند ....... باز باز آید و با وصل قراری بکند

غروب بود

نه به رنگ نارنجی

زاینده‌رود بود

نه به رنگ لاجورد آبی

.

سازم شکسته بود

و صدایی جز ناله

سر نمی‌داد

.

سازم را گرفت

با امید کوکش کرد

و با ایمان نواخت

و خواند از «کلمه‌های بی‌قرار»

.

و من در پس آن چهره‌ی خسته

امید را

ایمان را

و زندگی را دیدم

و دیدم، که چه زیبا

امید را بین همه تقسیم می‌کرد

.

تنها نبودم

حافظ بود

جلال هم بود

پ.ن: این نوشته برگ سبزی است، به برادرم. دور یا نزدیک، هرجا که باشی، هستی تا همیشه. فرشته‌های خدا همیشه یک‌جا نیستند. همه‌جا هستند، برای همه. برای همه‌ی آن‌هایی که می‌بینند یا حتی نمی‌بینند. به خدا می‌سپارمت برادر جان.....

.

.

0 comments: