معرفي يك پنجاه و چهاري

پا به هستي گذاشتيم كه بخنديم يا بگرييم؟اين مرگ است كه بر ما سايه افكنده يا حياتي است د.وباره؟
اگر درختي در كنج بيشه اي مفلوك بوده ام ‏ضرب تيشه هم از روزگار و هم از معاصرانم بسيار خورده ام اما آموخته هايم را به صورت داده هايي در آورده ام و دروني كرده ام تا به كمك آنها ميوه هايي هر چند كال پيشكش دوستانم كنم
بيشتر بر معرفت حاصل از اين داده ها تكيه كرده ام و كمتر به نفس داده ها بارها به خانه تكاني ذهني دست زده ام و كوشيده ام آنچه بي ربط است از مغزم بيرون بريزم. نميگويم هرگز كوزه كسي را نشكسته ام ولي در كوزه ذهن هر كس كه خواسته است در حد توانم آب ريخته ام .با اين حال با صد هزار تن تنها بوده ام و بي صد هزار تن هم تنهايم. تنها مونس و همدمم قلم و كاغذ بوده اند كه گه گاهي بر روي هم مي لغزند و جملاتي ضد و نقيض را مي نگارند
امروز كه اين جملات را مي نويسم دلم از غم لبريز است ولي فردا خورشيد را سلام خواهم گفت رستن دانه از زمين و شكفتن گل را خواهم نگريست و اگر قلب به عشق نتپد چشم كور است
اين مجموعه اثر انگشتي است بر نوار زندگي انسانهاي گوناگون.
باشد كه نقطه عطفي باشد در زندگي همه
تا پايان اين مجموعه با من باشيد..... مرسي

0 comments: