سايه به سايه كسي كه خود سايه است

او هميشه سيه پوش است. سياه را دوست دارد. اما سياهي را نه. تلخ است. اما طاقت تلخي ندارد. كمال طلب است. همه چيز را در اوج و نهايت نهايت مي خواهد. طرفدار همه چيز و هيچ چيز است. سر و وظعي امروزي دارد ولي به نظرهاي رويايي و افسانه اي . پايش كه بيافتد قادر است ازابر ها پا بر زمين گذارد. در مصاحبت ها و ملاقاتها از مواضع منطقي اش شجاعانه سخن مي گويد و دفاع مي كند. بي هيچ هراسي ديوانه وارعاشق زيبايي است. باور ندارد كمال طلبي حدي دارد يا براي او حد و پاياني ندارد. افرادي از پاكي قلب بزرگش سواستفاده ميكنند. مي فهمد. به روي خود نمي آورد. كم مي خندد، گريه نميكند، گاهي فرياد مي زند . شهد و شرنگ را با هم مي خواهد. سياه و سفيد را نيز. اما درد او را سفيد پوشان دل سياه افزون ميكنند. گويي باور كرده جهان فقط سياه و سفيد است. عاشق رمز و راز است. جهان را چنين مي خواهد. گاهي گم ميشود. به نظر ميرسد نمايشنامه نويسي است كه دوست دارد بازيگر ، منشي صحنه و كارگردان خودش باشد. آنقدر ساده و بي آلايش است كه بازيگر نمايشنامه هاي ديگران است. سرطان مرگ دارد. او در تقاطع حس ها و حساسيتها قرار گرفته است. او مي خواهد من را با من آشتي دهد. كسي كه مرا در جهت درك آدمهاي نادان همراه بود. كسي كه نه درشعار بلكه در عمل انسان دموكرات است و جز معدود انسانهايي است كه حقيقتا به انسان باور دارد
نه به مرد يا زن

1 comments:

سلام. یه سوال: ایدهالیستیه اینا یا رئالیستی؟