یک تهدید

یک نفر من را تحدید کرده که اگر یه پست خوب در موردش ننویسم میاد و وبلاگم را هک میکنه و تمام آرشیوم را پاک میکنه....البته من اول اونا تحدید کردم. داستان از اونجا شروع شد که دیشب رضا (به قول مدیر عزیز،همسر جان )پس از دو ساعت که پای کامپیوتر بود من ازش خواستم بلند بشه تا من وبلاگم را شب عیدی آپ کنم ولی اون به من و بلاگم خندید و پزهای وبلاگی و آمار بازدیدکنندگان از طرف من و از طرف اونم امتیاز عکسهاش در فتوسیگ شروع یک بحث شد و چون اون همیشه در بحث آرامش خودش را حفظ میکنه و من حرص می خورم منم تهدیدش کردم که یه پست در مورد بد جنسی هاش تو وبلاگم می نویسم اولش تهدید کرد که اگه نوشتی کامنت بدجور میزارم که آبروت بره و بعد تهدید کرد که هکت میکنم.

حالا من موندم با یک هفت تیر که روی شقیقه امه.

داستان من و اون از اونجایی شروع میشه که زمستون سال 79 پس اتمام پروژه ای که به واسطه اون در انرژی اتمی کار می کردم مدیر مربوطه دستور دادند که از فردا به دفتر داخل شهر بروم. فردای اون روز وقتی من وارد شرکت شدم برای اولین بار اونا دیدم که با یکی از همکاراش به محض ورود اینجانب یه چیزی در گوشی گفتند و شروع کردند به خندیدن (که بعدها بهم گفت که به تیپت خندیدیم که با پالتو و سامسونت اومدی). منم که خیلی بهم بر خورد با اخم رفتم نشستم. از قضا توی یک اتاق بودیم و دو تا میز کنار هم. از نظر من رضا خیلی سوسول بود و اصلا ازش خوشم نمی یومد. ساعتی یکبار هم مادر جانش بهش زنگ میزد و احوالش را می پرسید.و منم پوزخند می زدم.هر روزمان به کل کل کردن می گذشت. من عادت داشتم پرده های اتاق را روشن کنم تا نور بیاد ولی اون می خواست تاریک باشه.و بارها سر این موضوع بحث و جدل کردیم و روزی بیست بار این پرده باز و بسته می شد. هردومون برنامه نویسی می کردیم .من چون فاکس پرو کار میکردم و تحت داس بود بارها مورد تمسخر اون که اون زمان ویژوال سی کار میکرد قرار گرفتم. یادمه آخرای اسفند همون سال که من می خواستم لاتاری شرکت کنم و از قضا اونم همین قصد را داشت یک روز فرم های ثبت نام را گذاشته بود روی میزم. چهار ماهی از کل کل کردن هامون گذشت .یک روز یک بحث فمینیستی توی شرکت بین من و اون و یک از همکارا شروع شد وقتی اون عقاید من را در مورد این که ازدواج کردن اشتباه شنید خیلی تلاش کرد منا متقاعد کنه و این بحث ماه ها طول کشید .یک روزم من کتاب آتش و آتش افکن که شعرهای دوران دانشجویی ام را توش نوشته بودم را دادم بهش بخونه تا بفهمه من کله خر تر از این حرفهام.که ظاهرا اون اراجیف خیلی تو فکر برده بودش و ... قصه شروع شد.اون زمان هم من موبایل داشتم هم اون .یادمه اولین قبضی که پرداخت کردم به خاطر رضا 95000 تومن بود که تو سال 80 خیلی پول بود .که مامانم وقتی قبض را دیده بود فکر کرده بود 9500 تومن شده و سر 9500 کلی با من جنگ کرد. بگذریم .... و در شهریور همون سال مزدوجات شدیم. که اونم خودش قصه ای داره راضی کردن خانواده من که بگذریم. از حق نگذریم خیلی خوبه. بسیار آرومه که شاید این به ژن یزدی بودنش بر می گرده( یک رگه اصفهانی و یک رگه یزدی داره) . بسیار مهربونه .حتی اگر کسی بهش بدی کنه با بدی جواب نمی ده و با این کارش حرص منا در میاره. خیلی راحت بدی ها رو از ذهنش بیرون میریزه کاری که من نمی کنم. من بیشتر آرشیو می کنم. غر نمی زنه. شکمو نیست. عاشق کتاب و کار و طبیعت و عکاسیه. مغزش خوب کار میکنه. عاشق خریدن چیزهای گرونه. از فروشگاه لباس دیدن بدش می یاد. دوست داره توی سوپر چیزهای خارجی بخره. عاشق مک دونالد. توی هر سنی درس خوندن را دوست داره. از مایکروسافت بدش می یاد. عاشق جاوا.... بهترین حسنی که داره اینه که گیر نمی ده و آزادی های من را نسبت به دوران مجردیم کم نکرده بلکه بیشتر هم کرده. در عوض دوست هم نداره کسی آزادی هاش را بگیره.دروغ نمی گه .از شنیدن دروغ بدش می یاد.

حرص نمی خوره. عصبی نمیشه. یوگا کار میکنه. غذای رستوران نمی خوره. با همه خوب برخورد می کنه . حتی اگر از اون فرد متنفر باشه . فقط خدا را قبول داره. میگه اگر من مردم هیچ وقت زن نمی گیرم ولی در عوض لباس سیاه نمی پوشم و ریشمم می زنم. از رنگ تیره متنفره. شاد می پوشه. گاهی وقتها از لباس پوشیدنهای من برای سر کار خوشش نمی یاد ولی چیزی نمی گه .فقط یه نگاه میکنه که بدتر از صد تا فحشه. توی ترافیک خونسرده. موزیک ایرانی گوش نمی ده. دوستای مجازیش ایرانی نیستند. فرهنگهای مختلف را تجربه میکنه. قبلا سر ساعت به قرارش نمی رسید ولی از وقتی با من زندگی میکنه دقیق شده. و اما بدیاش.... ( جون من هک نکن این همه خوبی گفتم دیگه) خیلیییییییییی لجبازه ..... و......... دو تا زن داره. یکی من و یکی دیگه کامپیوترش ................کمک.........کمک.......کمک

22 comments:

میبینم که آخرش یکی از پستهای وب لاگت را
به ما اختصاص دادی خانومی.البته این چیزای که گفتی نیمه پر لیوان بود باید از نیمه خالیش هم میگفتی.
در هر صورت دستت درد نکنه
نترس بابا هک کردن هم به این آسونیها هم نیست

می خای هکشون کنم :دی ... (اما فکر نکنم اقاتون همچین کاری کنه)...:دی

akhey sharareh joon man nemidoonam chera hamishe fekr mikardam to mojrady!!! che shooshooye khoobi dary rasty nagofty chy shod ke yeho az ham khoshetoon omad.... booos

جالب بود
کاش ماجرای علاقمند شدنتونم
می نوشتید!!!

هان، درود.... دلم وا شد بعد از نود و بوقی شعر و گل وبلبل و اینا که به هیچ صورت نمیشد واسش کامنت گذاشت
رضا که صد در صد گله، حرف هم نداره، بماند که یکمی دست مارو داخل آب حنا یا حنای آبکی، یا یه چیزی توی این مایه ها گذاشته ولی از حق نگذریم من اون اوایل فکر میکردم سخت میشه باهاش کنار اومد ولی دیدم که نع، بسی در اشتباه بودم و این بشر به قول آن آشنای گرامی: رجُلٌ
دختر خاله از هک هم نترس که نیست کاری که آسان نشود
سلام و درود بر هر دوتان
و انی معکما

خیلی کم پیش میاد که یه زوج همو تکمیل کنند .ولی شما همو تکمیل میکنید بدون اینکه خودتونو فراموش کنید
همیشه دلتون پر از مهر باشه

این زن و شوهر حرف ندارند!یک عمر خوشبختی و بهروزی برای جقتتون آرزو دارم.همیشه خوش باشید

به رضا: مرسی ولی همچین پس ورد در آوردن برای جنابعالی کاری سختی نیست.
به محمد: ممنون
به پرنیان و نگین : اگر استقبال شد حتمامی نویسم

به فرید عزیز : حالا ما گل و بلبل می نویسسیم اره. نوشته های خودت چی ؟ که من هیچی نمی فههمم. حنای رضا را با قهوه مخلوط کن تا رنگ نده به دستت

به الهام و آزاده عزیزم:اینقدر برای همکارتون کردیت ندید. مرسی . خوشیم در کنار شما دوست و همکار های عزیز

che ajab to ye poste sadeh va bi ebham neveshti. oonam raje be shohare azizet. manam hamishe fekr mikardam mojaradi. bepaye ham pire shad beshin. rasti mishe beporam oonayi ke hak mikonan chejoori inkaro mikonan. password ro hads mizanan???? ya chi? rahi hast ke adam betoone bishtar movazeb bashe?

خدا تو را براي رضا جان و رضا جان را براي شما نگهدارد.
چقدر از اينكه چنين رابطه اي با هم داريد خوشحالم. تو رو خدا اين رابطه را مثل الماس نگهداري كنيد. اگر وجود ني ني درصدي به اين رابطه خدشه وارد كند از اون صرفنظر كنيد.
من تخصص عجيبي در چهره شناسي دارم. باور كن اولين بار كه عكس رضا را در آن نوروز كذايي كه با هم انداخته بوديد (هركدام يك نيمرخ) ديدم صورت رضا به دلم خيلي نشست. البته اين خصلت همه رضا هاست كه دل نشينند (خنده بدجنسي). توصيفاتت نشان ميداد كه رضا ذات خوب و پاكي دارد. از اينكه محدودت نكرده ميشود فهميد كه پسر با درايتي است.
راستي اون موقعي كه رضا و همكارش به تو و پالتوت و سامسونت خنديدند جاي من خالي بود. فكر كنم سوژه قشنگي براي يك پست ميشد!!! (شرمنده ها اينكار سليمان بود)
بعدش برنامه نويسي با فاكس پرو تحت داس خيلي كلنگي بود.
بعدش ازش بپرس چه جوري اينقدر خونسرده. من تو رانندگي خيلي عجول و بيحوصله ام. اينا رو به اون متن كذاييت اضافه كن.
به هر دو تون ارادتمندم.

من نظرم هيچقوت راجه به ني ني عوض نميشود. يعني ميخوام بگم اين ني ني به زندگي ما هيچ آسيبي كه نزده بلكه كلي هم باعث خير و بركت بوده. ولي غرضم اين بود كه بودن ني ني وقت شما را براي همديگر احتمالا كاهش خواهد داد. والا نفس ني ني كه خيلي هم خوبه.

وای خیلی با مزه بود کیف کردم با این پستت...الهی که همیشه با هم آشونتون گرم باشه...این آقای همسر جان که اینهمه حسن داره چرا از اول باهاش لجبازی کردی آخه شیطون

به مدیر عزیز: ولی در مورد نی نی من قانع نشدم. من حرفم این نیست آسیب می زنه. من حرفم اینه که من به اون آسیب می زنم

شراره جان سلام. برات ايميل به آدرس زير ايميل فرستادم
sharareh_sh9647
لطفا چك كن. قربانت

آفرین آفرین

یه مرد خوب و جدی و قابل اطمینان

آفرین آفرین

یه مرد خوب و جدی و قابل اطمینان

به نام خدا
سلام دوست عزيز
مطلبتان را خواندم تقريبا همدرديم .

ميلم بهت رسيد؟

سلام شراره جون..من از وبلاگ پونه اینجا را پیدا کردم....اولش برام جالب بود که من و تو در یک سال و یک ماه به دنیا اومدیم خلاصه فضولیم گل کرد اومدم اینجا...بعد هم که این داستان عشقولانتونو دیدم..باهال بود..همیشه خوش باشید

شراره عزیز
هر چند قسمت اصلی ماجرا رو سانسور کردی ولی جالب بید ننه!
ایشالا تا هر وقت زنده این با هم باشین و همیشه خوش

kheili bahal neveshti sharareh khanoomi,hamishe khosh bashin,...........dar zemn fekr konam hame aghayoon 2ta zan daran,zane dovome shohare man radio BBC .......

سلام. چه آقای آدم حسابی یی داری. نسل این مردهای جنتلمن مدتهاست که منقرض شده قدرش رو بدون.